تفکر تحمیلی
از آنجا كه انسان با آزادى همراه است و از رقابت و تضاد استعدادها برخوردار، نوع تربيت او با تربيت دام ها و درخت ها تفاوت خواهد داشت.
تربيت انسان نمیتواند مسخ او و پوك كردن او و غلتاندن او باشد. هر گونه تربيتى كه با دست خودم تحقق نگيرد و با انتخاب من همراه نباشد، در واقع مسخ كردن من و نفى كردن من حساب مى شود. و اين است كه تربيت هاى تلقينى و تقليدى و تحميلى و سنتى ارزش نخواهند داشت، حتى ضد ارزش هستند و عامل نفى انسان و آخر سر هم باعث عصيان و طغيان او.
اين درست نيست كه ديده هاى خود را نقالى كنيم و از عشق خود حرف بزنيم و يا ديگران را بغل كنيم و يا بر يقين خود پافشارى كنيم و سوگند بخوريم؛ چون يقين هر كس در درون اوست، به ديگران نمى رسد. مگر هنگامى كه نشان بدهيم كه چگونه و از كجا به اين يقين رسيده ايم و به اين روش دست يافته ايم و با چه كليدها و ملاك هايى حركت كرده ايم.
هنگامیكه مى خواهيم فردى را بسازيم و يا جامعه اى را باز سازى كنيم، ناچاريم كه در اعماق بكاويم و ريشه ها را بيدار نماييم.
عینصاد
مسئولیت وسازندگی صفحه ۴۰